true
اقتصادتهران: همیشه در تعریف اعتیاد می آوریم، یــک «بیمارى اجتماعی» است که عوارض جسمى و روانى دارد و تا زمانى که بـه فرد معتاد نگاه بیمار نداشته باشیم نمی توانیم به علل گرایش و درمان آن بپردازیم.
همیشه در تعریف اعتیاد می آوریم، یــک «بیمارى اجتماعی» است که عوارض جسمى و روانى دارد و تا زمانى که بـه فرد معتاد نگاه بیمار نداشته باشیم نمی توانیم به علل گرایش و درمان آن بپردازیم. برای بررسی مصرف مواد مخدر، باید در حوزه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بیمار مطالعه داشته باشیم تا شناخت روشنی از فرد بدست بیاوریم. «قانون» در گفت و گو «محمد زینالی اُناری»، پژوهشگر اجتماعی و کارشناس مصرف مواد مخدر به واکاوی چگونگی مبارزه اجتماعی با مصرف مواد مخدر پرداخته است.
شما در حوزه فرهنگ مصرف مواد مخدر مطالعه کرده اید، در این زمینه به چه نکات اساسی پی بردهاید؟
به نظر من اعتیاد، یک سبک زندگی است و از همان گذشته هم اعتیاد را باید به جای جرم و بیماری به صورت سبک زندگی میدیدیم، اما چه می شود گفت، با گذشت زمان و پیشرفت علم به تدریج چنین مفاهیمی را متوجه شدیم. اینگونه مواد به دلیل تجارت و کشت طولانی شان که در ایران رواج داشت به صورت مصرف جمعی مردم در آمده و ادامه دار شده بود.
اینکه چگونه این مصرف مرسوم، ناگهان نابهنجار تلقی شد و از حوزه مصرف کنار رفت، موضوع قابل توجهی است اما موضوعی که مصرف مواد مخدر را به تدریج نابهنجار کرد قاچاق بود و قاچاق به امری زیرزمینی تبدیل شد. مشکل امروزی اعتیاد هم، بیشتر در بستر بازارهای سبک زندگی زیرزمینی صورت می گیرد، اما این معضل بیشتر به زمینه های درونی افراد باز می گردد. مردمی که میل دارند و عشق می ورزند و نیاز به ابراز خود دارند، به دنبال سبکها میروند و با تعاملهای انسانی، درگیر آن می شوند.
همه بازارهای سبک هم بهنجار و مرسوم نیستند و بخشی از این بازارها، به صورت زیرزمینی و پنهان بوده و در فضاهای غیر رسمی توزیع می شوند. کل سبک های زندگی، به زندگی خصوصی مردم مربوط می شود و هیچ ارتباطی با ذات جمعی و اراده عمومی ندارد. اما با این حال، تجربههای این سبک ها، ارتباطی با مشروعیت رسمی آن در جامعه دارد و از این رو آن سبکها که مقبول نظام اراده جمعی و دولت نیستند، کمتر عیان می شوند و در مواردی، کمتر از خود صحبت می کنند. این سبک ها در جامعه به صورت رسمی تشویق و ترویج نمی شوند و در تلویزیون و رادیو از آن سخن به میان نمی آید اما در کل، پاسخی به میل و هویتطلبی انسان ها بوده و توسط آنها پذیرش می شود. سبک ها در فضاهای سبک مانند پارک ها، مراکز تجمع و حتی فضاهای خیالی جامعه مانند موسیقی ها و شعرها عینیت می یابند.
نمی توانم بگویم افراد خاصی به بازاریابی سبک می پردازند، این سبک ها از معناهای پراکنده در جامعه گرد آمده و یک اجتماع معنایی برای تجارب افراد شکل می دهند. بخشی از این معناها میان خرده فرهنگ های بهنجار و نابهنجار مشترکند و نمی توان آنها را جدا کرد. به عنوان مثال، اکثر شهروندان، حضور پررنگی در قهوه خانه دارند اما برخی معتاد هستند، بنابراین افراد زمینههای نابهنجار را دارند.
تعریفی از اصطلاح «بازار سبک» ارایه می دهید و دقیقا منظورتان از این اصطلاح چیست؟
بازارهای سبک، به طور مادی وجود ندارند. آن ها از قبل برای شکل گرفتن نشانه های اجتماعی ایجاد می شوند. در نتیجه هر قدر نشانههای اجتماعی خاصی شکل گیرد، امکان شکل گرفتن یک شیوه از زندگی میسر می شود به عنوان مثال، در پاساژها و مکانهای تجاری، نشانه هایی توسط لباس ها، رنگ و مبلمان مکان ایجاد می شود که به شکل گرفتن آرمان شهری از تعلق به مکان و بدن می انجامد، در نتیجه ما در آینده شاهد رونق لباس ها و مبلمان هایی در خانهها می شویم که در پاساژهای طبقات مختلف شکل گرفتهاند. مردم در میان نشانه ها قرار می گیرند و به تدریج، آن نشانه ها بخشی از هویت آن ها می شود.
قرار گرفتن گروه های دانش آموزی و جوانان طبقات پایین در قهوه خانهها، پارکها و مکانهای مختلف، به شکل گیری یک فرهنگ ذهنی برای آن ها می انجامد که به تدریج به تولید عینی این نشانهها در فردیتهای آنها نقش دارد. یعنی در نتیجه حضور افراد در مکان هایی چون قهوه خانه، به تدریج فرهنگ قهوه خانه ای در آنها پیدا می شود بنابراین نشانهها به طور عمومی میتوانند شامل لباسها، مبلمان مکان، صداها، آوازها، تکیه کلامها، ژستها و … شوند.
پس به نظر شما اعتیاد و مصرف مواد مخدر، یک تجربه اند که از خلال فضای زندگی و امر روزمره شکل می گیرند، منبع پیدایش چنین میلی برای بازاریابی سبک چیست و چگونه می توان آن را در بازار سالمی هدایت نمود؟
باید به این نکته دقت کنیم که این میل افراد است که منبع هویت زندگی جسمانی آنها می باشد و آن ها برای بدن خود و کارکرد آن، به دنبال تجربه می گردند. از این رو باید بتوانیم برای زندگی جسمانی و میل ورزی مردم الگوهای مختلف و سالم تعریف کنیم. این که مانند عرفا بدن را نکوهش کنیم و مردم را از پرداختن به آن منع کنیم، راه حل نیست و با بازارهای فروش ادکلن، مواد آرایشی و غذاهای تند و … همخوانی ندارد. برای نکوهش مردم از جنبه اخلاقی و معنوی کردن زندگی، می بایست اول بازارهایش را از بین ببریم و تجربه زندگی کنونی را از بیخ برکنیم. همین رویکرد اخلاقی صرف، بدون در نظر گرفتن واقعیت ها است که موجب شکل گرفتن زندگی ها و لذت های زیرزمینی شده است. لذا باید برای میل ورزی و شوق زندگی و هیجان طلبی بازارهایی خلق کنیم. وقتی مردم به صورت آدم های عادی و کارگر و افرادی با زندگی روزمره ساده هستند، باید برای اوقات فراغت آن ها تفریحات لذت بخش طراحی کنیم. یکی از این راه ها، تقویت تیم های ورزشی محلی و ایجاد فرهنگ های مهیج زندگی می باشد. به همین خاطر باید همانند این همه قهوه خانه، باشگاه های طرفداری از تیم ها را ایجاد کنیم. در این صورت، به جای گفت و گوهای زیرزبانی در مورد پیدا کردن دوست ناهمجنس و مواد مخدر، شاید روزی جوانان از دنبال کردن تیم محبوب محلی شان گفت و گو کنند. طرفداری تیم های ورزشی ملی وجود دارد اما در حد تیم های محلی و ستارههای محلی نیست و آنها دور از هواداران هستند. باید در هر شهری تیمی باشد و مردم عادی و کارگران و بازاریان ساده به آن بیندیشند و حتی میل به مصرف را از آن ارضا کنند.
پس فوتبال با هیجانش چیز چندان بدی نیست و به رغم داشتن پدیدههایی مانند وندالیسم و آشوبهای خیابانی، جنبه های مثبتی در مسایل زیست روزمره افراد هم دارد. به نظر شما آیا چنین موضوعی می تواند صرفا به میل و لذت مردم ختم شود یا تاثیر مثبت دیگری هم می تواند داشته باشد؟
در میان همین میدان های طرفداری از تیم ها است که برندهای جوانی شکل می گیرد و مدها و شیوه زندگی بازنما می شود. ستاره ها می توانند زندگی روزمره مردم را رنگ و لعاب ببخشند و الگویی برای زندگی روزمره محسوب شوند. حتی در برخی موارد آن ها الگوهای اخلاقی و اجتماعی را هم می توانند بسازند و به خاطر همین است که عمدهای از ستاره های مطرح جهان به فعالیت های خیرخواهانه هم می پردازند و خاطره تختی هم یادمان نرفته است. آنها برندهای جوانی و الگوهای زیست جسمانی هستند و لباس ها و خودسازیهای اختصاصیشان برای مردم معنا ایجاد می کند. اما نباید از همه آن ها انتظار درس های اخلاقی و … را داشته باشیم چرا که تخصص عموم آنها بیشتر در حوزه زندگی جسمانی و ورزش و تنانگی است. ولی همین میدانی که ایجاد می کنند، می تواند ستارههایی مانند تختی و دایی نیز بپرورد. اما باید بدانیم که حتی حرفه آن ها هم در مساله سبک زندگی سازنده است. در زندگی امروزی، انسان ها روی بدن خود استقرار داشته و از طریق آن با مردم حرف می زنند و نمود می یابند. حتی شیوه ای مانند رقص، زبان نمادین بدن برای ابراز احساس و هیجان ورزی است و می تواند در حد ورزشهای بومی و رقصهای محلی نیز مورد توجه قرار گیرد. اما با حذف چنین موضوعاتی از زندگی روزمره و هیجان ورزی جسمانی، ما موجب شده ایم جوان ها برای تجربه چنین اعمالی، به سوی افرادی بروند که طبیعی است در سپهر اجتماعی، اجازه بازاریابی آن را ندارند و در فضای زیرزمینی، قاطی سبکها و الگوهای “مگو” می شوند.
احتمالاً این برندها برای عموم مردم مفید باشد، چه کسانی متن اصلی طرفداران چنین گروه هایی هستند و بهتر است بفرمایید آن ها چگونه توسط این گروه ها به میدان می آیند و به قول شما به زیرزمین نمی روند؟
باید بتوانیم برای جوانان و به ویژه آن هایی که به صورت مردمی عادی کار می کنند سبک یا برند طراحی کنیم. در حالی که می بینیم در زندگی شهری امروز، ارزش کارگر بسیار پایین است، به خصوص اینکه بسیاری از کارگران ما کارگران فصلی هستند که اوقات بیکاری زیادتری دارند و گاه احساس ناکامی دارند. کارگرانی که به علت تأخیر در انجام کارهای عمرانی و نبود بازار کارگری ساختمانی و گچ کاری مجبور به مهاجرت هم می شوند و به سوی تهران و زندگی زیرزمینی آن می روند. این افراد در جریان زندگی روزمره و واقعیت شهر نشینی و صدر اخبار شهر جای ندارند. همین پدیده است که موجب بی توجهی به صنعت هم می شود. مردم دوست دارند بروند و در بازار به صورت انفرادی فعالیت کنند تا اینکه به کارگری و مشقات آن تسلیم شوند. اینها در کنار سایر معضلات اقتصادی هستند ولی خود نیز مهماند. در حالی که حضور مردم در بازارها و چشم انداز رسمی شهر و یا اخبار شهر، واقعیت را شکل می دهد و حضور این افراد را به سوی خود جذب می کند. ما در اخبارهای رسانه ای مان چقدر به بازگویی صدای این افراد پرداخته ایم. همه از فقر و نداری می گوییم اما اجازه نمی دهیم این افراد ولو با زبان خودشان این سخنان را بگویند. کار کسانی که می خواهند جامعه را ترمیم کنند، این نیست که بروند فقط حرف های روشنفکرانه بزنند و امر و نهی کنند، باید گروه های اجتماعی در حاشیه را، با اموری مانند ورزش و رسانه به متن زندگی بیاوریم تا آن ها احساس حضور کنند و وقتی خود را در صحنه عمومی شهر حس کردند، دیگر فعل زیرزمینی انجام نخواهند داد. اما زندگی حاشیه ای و سبکهای زندگی پذیرفته نشده در جامعه، رسم و رسوم خود را دارد. آیا این گروه و زندگی روزمره شان در تلویزیون ما نشان داده می شود؟ طبیعی است به تدریج این دورریزشدن بخشی از مردم از صحنه رسمی، کار دست جامعه بدهد. ما در گزارش های خبری باید بیشتر و بیشتر از بخشهای آسیب دیده و گوشه مانده خبر منتشر کنیم تا جایی که آن ها برای دیدن خودشان هم که شده به سراغ دکه روزنامه فروشی بروند. اما به این صورت، همین افراد یا طعمه اعتیادند یا طعمه نارضایتی هایی که به شیوه های مختلف در امور زیرزمینیها وجود دارد، لیکن من بیشتر به مسایل مربوط به فراغت پرداختهام.
به جز ورزش و رسانه و صنعت های این چنین، به چه زمینه هایی می توان اشاره کرد، یعنی وقتی می گوییم اجتماعی، چرا فقط به صنعتهای فرهنگی اشاره می کنید؟ آیا انسان های عادی هم می توانند با پیشگیری و یا آموزش در این امر سهیم باشند؟
به هر صورت، باید بتوانیم برای گروه های پر دغدغه و برای اینکه حداقل اسیر سبک های زیرزمینی نشوند، جذابیت زندگی و یا آرامش و بیان دغدغه را فراهم کنیم. اما می توانیم از طریق زندگی اجتماعی مردم شهر نیز جوان هایی که درد جوانی دارند، کارگرهایی که همیشه خسته اند و گروه های درس خوان که نیاز به آرامش دارند را به صورت بالینی همراهی کنیم. البته باید تذکر دهم که این امر نه به طریقه اخلاقی مرسوم و نصیحت کردن مشفقانه، که با همراهی با این جوانان و سهیم شدن در سبک ها و یا همراهی با آن ها در انتخاب و حتی طراحی سبک ها می تواند صورت گیرد. از این رو باید والدین و حتی گروهی از مردم مشهور و بزرگ شهر بتوانند خود را تا این حد به چنین بسترهای اجتماعی نزدیک کنند. این امر نیاز به حضور و همراهی مردم والا رسته و بلند مرتبه در کنار جوانان و مردم گوشه شهر دارد. البته احتمالا مردم بالانشین، خوششان نیاید به قهوه خانه هایی که معتادان میروند بروند، آن ها دوست دارند به قهوه خانه های شیک بروند و در مهمانی های خصوصی بهتری مشارکت داشته باشند. مبارزه اجتماعی به این معنی نیست که دوباره جمع شویم و از طریق نهادها نصیحت کنیم و درس بدهیم تا پیشگیری شود. این امر به این صورت انجام خواهد شد که گروه های مختلف جامعه به هم نزدیک تر شوند. از این رو بخشی از طبقه بالا که علاقهمند به چنین فعالیت هایی هستند و از اعتیاد فرزندان خود بیم دارند، می توانند به آغوش همین سبکها بروند و با فرزندان خود حضور یابند. فرضا اگر پدران و مادران لباس شاد بپوشند و مدهای مرتب انتخاب کنند تجربه ای نیست که به شأن و شوکت آنان خدشه وارد کند، بلکه آن ها را به جوان ها نزدیک تر خواهد کرد.
شما وقتی به زیرزمین و فضاهای پنهان شهری اشاره می کنید، حتما این موضوع را هم در نظر دارید که شهرهای ما مستعد چنین فضاهایی هستند. آیا شما به چنین موضوعی در تحقیقاتتان توجه کرده اید؟
بله، اتفاقاعلاقمندی اصلی خود من مطالعه فضاهای زیسته می باشد. در این خصوص باید بگویم یکی از امور مهم در پرداختن به این مساله، حاشیه ای شدن مکان جرم و اعتیاد در فضای شهری است. حاشیه شهر مختص به فقراست و می بینیم در شهرهای اروپایی، حاشیه شهر برای اغنیا است و داخل شهر محل زندگی طبقات متوسط و کسانی است که باید به محل انجام فعالیت های روزمره نزدیک باشند. اما بر عکس، پولداران ما مرکز شهر یا در شهرک های تنگ و شیکی مانده اند و زندگی می کنند. صد سال است شهرهای ما به همین منوال رشد کرده اند و بیش از چهل سال است که شهر اردبیل به این وضعیت رشد کرده است. باید با یک خانه تکانی اساسی، به تدریج این نظم مسلط آسیب ساز شهر را به هم بزنیم تا الگوی شهرنشینی حاشیه ای را بتوانیم دگرگون کنیم. حتی همین امروز هم اگر گروهی بخواهند خانه ای بزرگ در حاشیه شهر برای خود فراهم کنند، این امر برایشا ن میسر است و می توان به جای نام های فلان آباد، شهرک های حاشیه ای را به محلی امن برای زندگی تبدیل کرد. به شرط آنکه به چنین موضوع هایی فکر شود. فرم های شهری که اجازه شکل گرفتن طبقات غریبه است فرصتی می دهد برای زیرزمینی شدن اتفاقات بزهکارانه و یا سبک های زندگی. از این رو همانطور که در قدیم، محلات شش گانه شهری درشهرهای نسل دوم ایران وجود داشت، باید بتوانیم به فکر محلاتی سلسله مراتبی در حاشیه ی شهر، آن هم به شیوه مدرن باشیم. باید بتوانیم شهرک ها را سازماندهی کنیم و برای آن ها نظام کنترل اجتماعی تعریف کنیم. لذا طراحی فرم های شهرنشینی برای چنین امری ضروری است که کمتر مد نظر شهر سازان قرار گرفته است. چرا که ساختن شهر، بیشتر رویکردی عمرانی و خانه سازی دارد. شهرهای ما، به شیوه ای که بشود گفت شهرسازی، ساخته نمی شوند. به خصوص شهرهای نسل دوم، عبارت از خانه سازی هایی انفرادی است که توسط شهرداری با راه کشی و تجمیع زباله کنترل می شوند. شهر باید توسط اقتصاد دان، گرافیست های شهری، طراحان اجتماعی و برنامه ریزان آموزشی و صنعتی طراحی شود و مهندسان عمران فقط می توانند اجرا کننده طرح های عمرانی آن باشند. در واقع ما برای اجتماعی کردن مبارزه با موادمخدر، می بینیم که شهرهای ما را به این صورت می سازند و افرادی در رأس تصمیمات آن قرار می گیرند که فاقد خرد مطلق هستند و سیستم اداره شهری ما ایراد دارد و تک بعدی است. مقدمه تفکر به اجتماعی کردن مبارزه با مواد مخدر، اجتماعی کردن اداره شهر است و نمی توان بدون چنین امور مهمی شروع به اصلاح اخلاقی و ترمیم سبک های زندگی شهری کرد. اصلاح هر معضلی، ریشه در اصلاح چشم انداز فکری ما در اداره زندگی دارد. در مدیریت و ساختن شهرها به مهندسی مجدد، بازاندیشی و تفکر نقادانه نیازمندیم به خصوص نگاه بومی و انسان شناسانه که ضروری است.
خیلی عجیب است که شما اعتیاد را حتی به ویژگی های بومی شهرسازی هم مربوط می دانید. به نظر شما چه ویژگی های بومی می تواند مطرح باشد، حداقل از مهم ترین موضوعات بومی به یک نکته اشاره می کنید؟
به عنوان مثال به اقلیم خاص شهر اردبیل اشاره می کنم. این شهر به ویژه در بخش اقتصاد روستایی که در حاشیه شهرها زیادند، اقلیمی زمستانی دارد و بسیاری از روستاییان و حاشیه نشینان شهری آن در هشت نه ماه از طول سال بیکار هستند و در قهوه خانه ها می نشینند و نیاز به طراحی لذت و گذران زندگی دارند. حتی کودکان نیز در فصول زیادی از سال از فراغت و طبیعت محروم هستند در حالی که پارکها و فضاهای مدرن رفاهی عمدتا به سبک استاندارد ملی ساخته می شود. طبیعی است تلویزیون رسمی هم با این دامنه کوچک لذت گرایی، فرصت چنین اموری را نمی دهد؛ ولی مردم و به ویژه جوانان دنبال لذت بردن از اوقات فراغت خود هستند؛ چه باید کرد؟ اما ویژگی بومی مهمتری هم در کل کشور قابل اشاره است. ما میبینیم که خارجی ها از “کولا” که ماده نشئه آور آفریقایی است، یک ماده نوشیدنی مکیف و الگوی کارآفرینی موفق درست کرده اند. بسیاری از مردم و خاصه کودکان ما الآن معتاد به نوشابه و شکلات های کاکائویی هم هستند، اما با درآمد پایین و در جریان زندگی رسمی ببینید با وجود بسیاری از تغذیه های محلی، چقدر شکلات های کاکائویی در شهر ما فروخته می شوند؟ ما چرا نتوانسته ایم به جز استفاده دارویی از مواد اولیه آرام بخش، نوشابه یا چیزی برای لذت بردن طراحی کنیم؟ چرا؟ برای این که مواد معدنی و طبیعی جهان سوم مانند نفت و تریاک، سم زندگی آن ها است و بلد نیستند از این مواد به صورت دست اول و با طراحی برند اقتصادی استفاده کنند. ما نفت را می فروشیم و محصولات آن را می خریم و امروز از تولید کننده بزرگ پارچه به مصرف کننده بزرگ آن تبدیل شده ایم.
مواد مخدر نیز از دیرباز در دست گروه های قاچاق افتاده و اصلاحات و روشنگری در این مورد به سختی صورت خواهد گرفت. اگر هم صورت بگیرد با این فرم شهر نشینی و سبک زندگی ما، راه انداختن چنین چیزی سخت است. ما حتی در راه انداختن کارخانه کمپوت و استفاده دست اول از مواد کشاورزی مشکل داریم چه برسد به چنین موضوعاتی که دست قاچاقچی را از کیف و لذت گرایی مردم کوتاه کرده است.
در این باب، شما مساله اعتیاد را فقط به اقتصاد لذت و امری جسمانی مربوط می دانید. آیا فرهنگ جدید که ابتدا به ورزش و رسانه هم اشاره نمودید در این دگرگونی حایز اهمیت است. به این معنی که چرا تحول فرهنگی نتوانسته در پیشگیری از اعتیاد مورد توجه قرار گیرد؟
بله، در ابتدا اموری مانند ورزش، رسانه، محلات جدید و طبقات را به عنوان موضوعات اجتماعی مطرح کردم و اما یکی از موضوعات مهم فعلی، هنر و لذتهای فرهنگی است و دوباره شکل گرفتن اجتماعات شهری در پیرامون آن. هنر و درنگ مردم برای دیدن و خیره شدن به تابلوها و صحنه موسیقی و تئاتر، می تواند محل انگیزش و ذوق ورزی و هیجان بخشی باشد. اما به خاطر چالش داشتن این نوع مسایل با بخش سنتی و مذهبی، همواره عقب مانده است. مردم نمی خواهند فرزندانشان بروند کلاس موسیقی و سر از زیرزمینی شدن زندگیشان درآورند. حتی امروزه با این اوصاف کلاسهای موسیقی هم محل بازاریابی سبک هستند و نمی توان چون در جامعه، اجماعی برای این بخش به صورت رسمی وجود ندارد، آن را تجویز کرد. اما دست کم می توان گفت سالنهای تئاتر و موسیقی در حاشیه شهر باید تقویت شود و به مدارس برای «استفاده از مخاطب کردن دانش آموزان برای هنر» سوبسید داده شود.
مردم دنبال لذت هستند و می توان این لذت را از بدن به سوی ذهن فرا خواند. هنر حتی کارکرد آموزشی و تقویتی نیز دارد و در تمام دنیا در مدارس یاد داده میشود.
لذا باید بتوانیم نمایشگاههای هنری در مدارس راه بیندازیم و به هنرمندان به ویژه در دوره های خردسالی میدان بدهیم و امتیاز بدهیم تا دیگران را مخاطب خود کنند. هنر و فرهنگ می توانند میدانی شهری داشته باشند و جلو میدان ملی و جهانی سبک های زیرزمینی را بگیرند ومیبینیم از راه زندگی زیرزمینی، موسیقی های شیطان پرستان هم به کشور ما سرایت می کند. در حالی که هنرمندهای ما می توانند سبکهای زندگی محلی خلق کنند و به زبان و احساس بومی مردم امتیاز بدهند. نباید هنر را صرفا وسیله معرفی ارزش ها بدانیم، هنر جایی است که مردم خود را در آن ببینند و البته بهتر ببینند و به تدریج راه دیدن شان تقویت شود. هنر فقط وسیله معرفی ارزش ها و اخلاق و دین نیست، هنر دیدن زندگی و دیدن خود در درون زندگی است و راه و رسم روشنفکری و پیشرفت است. اینها خیلی آرمانی است اما باید گفت که کاملا ساده است و چون ما به این امور بها نمی دهیم، از این ثروت بادآورده که ناشی از رواج فرهنگ آموزشی غربی و شهری است، استفاده نمی کنیم. می خواهیم راه سنت را برویم و بعد از صدها سال، اتفاقی راه جدیدی پیدا کنیم و بعد از صد ها عبرت، مردم مجبور به کشف باشند. اما امروز، جهان دیوار ندارد و نوآوری هایی که ملت ها کردهاند باید جهانی شود. ما هم می توانیم در این نوآوریها شریک باشیم به شرط اینکه از انجام مجدد اشتباه دست برداریم. لذا آموزش و عرضه هنر را باید بتوانیم شهری کرده و حتی مدرسه ای کنیم. طوری که جوانان ما، خود را در آغوش اخبار، تابلوها و موسیقی و هیجانات ورزشی ببینند. این طوری دیگر زیرزمینی برای مخفی شدن وجود ندارد.
باید به این نکته اشاره کنم که نقد از عملکرد مبارزه با مواد مخدر، امروز برای ما بسیار واجب است و نقد به معنای دیدن نقطه ضعف ها نیست. اگر با این پدیده تا کنون برخورد نمی شد، احتمال داشت معضلات سیاسی و اقتصادی عجیبی به وجود می آمد. ولی طبیعی است با مرور زمان، بازاندیشی در افعال و کردارهای ما یک ضرورت میشود و امید است این امر صورت گیرد.
گفتوگو؛ سایت قانون- گلاره کلانتری
true
true
https://tehraneconomy.ir/?p=53179
false
true