true
اقتصادتهران: معتقدم نظام بازار در ایران شکل نگرفت زیرا آنچه در ایران با عنوان نظام بازار آزاد نقد میشود به واقع نقد نظام بازار آزاد نیست.
اساسا جریان مدرنیته و نوگرایی در ایران با گرایش چپ وارد ایران شد و هنوز، سایه اندیشه چپ در همه فرآیندهای روشنفکری، دولت مدرن، فرآیند تصمیمگیری و تصمیمسازی وجود دارد؛ با اینکه حدود ۱۰۰ سال از مشروطه میگذرد.
آیا اساسا چیزی به مفهوم بازار آزاد در ایران وجود دارد؟ یا نظام، نظام بازار سوداگری (مرکانتیلیستی) است. معتقدم نظام بازار در ایران شکل نگرفت زیرا آنچه در ایران با عنوان نظام بازار آزاد نقد میشود به واقع نقد نظام بازار آزاد نیست.
در هنگام صحبت از سیاست های اقتصادی باید یکبار از دیدگاه جامعه شناسی اقتصادی و بار دیگر از منظر اقتصاد سیاسی به موضوع نگاه کنیم. در محیط اقتصاد سیاسی بخش عمده اتفاقات رخ داده قلبماهیت پیدا کرده و دچار تله سیاست میشوند؛ ارزیابی تله سیاست در سیاستهای اقتصادی بسیار مهم است.
اساسا ایسمها مشکلی از مشکلات کشور ایران حل نمیکنند و آنچه که سرانجام باید به آن توجه داشته باشیم مفهومی است تا بتوانیم در ایران مورد بازخوانی قرار دهیم. همچنین باوجود تئوریهای فشردگی زمان و مکان و اینکه امکان بازخوانی مفاهیم فرازمانی و فرامکانی وجود ندارد لذا به دنبال مفهوم ایرانشهر هستم که در آن مفهوم بتوان دستاوردهای بشری را مورد بازنگری قرار داد. به طور حتم می خواهیم یاد بگیریم اما آنچه یاد میگیریم باید در چهارچوب ایران باشد.
مبنای سخنانم از سوسیالیسم بازار و سوداگری در ایران، اقتصاد سیاسی است که از موضوعهای پرچالش است؛ در این بین به دنبال متن بوده و در بند حاشیهها نیستم.
در بازگشت به عصر ناصری در شرح مفهوم بازار میبینیم که تجار بزرگی داشتیم که اتحاد منافع فراوانی با دربار داشتند و در همه چیز از جمله سود با هم شریک بودند و عمده فعالیتهای آن دوره نه بر مبنای شفافیت، رقابت و فناوری که در مبادله امتیاز بوده و تعریف بسیار تیپیکال و استاندارد از بازار سوداگرایانه بود و این ویژگی مختص ایران نبود که در قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی در کشور انگلستان و در سراسر جهان مطرح بود.
اساسا نقد مرکانتیلیستی از آنجا شروع شد که اگر بخواهیم اقتصادی داشته باشیم که رفاه اجتماعی ایجاد کند باید به تخصصگرایی برسیم که آدام اسمیت نیز آن را مطرح کرد. همچنین نکته من این است که بیش از ۱۰۰ سال از مشروطه گذشت و ما هیچگاه نتوانستیم وارد بازار آزاد اقتصادی شده و از سوداگری عبور کنیم.
در دایرهالمعارفهای مختلف اقتصادی در تعریف مرکانتالیسم مقالات مختلفی میبینیم و این شیوه در بسیاری از کشورها وجود دارد و با عنوان دفاع از منافع ملی هنوز کشورهای اقتصادی تمایل دارند از هرگونه شفافیت و مسئولیت اجتماعی فراتر بروند و با قدرت متحد شوند و نظام توزیع منافع ایجاد کنند.
در ایران آنچه که رخ داد این بود که پیش از مشروطه، تجار خارجی جای تجار داخلی را گرفتند و توزیع منافع بتدریج به تجار خارجی داده شد که آخرین آنها در دوره قاجار، امتیاز تنباکو بود. در عمل در ابتدا کار همکاری بین دربار، تجار داخلی و همچنین خارجی بود اما بتدریج که تجار داخلی ریشه دواندند تجار خارجی را کنار زدند تا مشروطه رخ داد و تجار توانستند خود را پیدا کنند و در نهایت توانستند در مجلس نیز حضور پیدا کنند. اما همه چیز در مشروطه دوم مخدوش میشود که عمده جو روشنفکری نیز تحت تاثیر همان دوره است.
** شکلگیری اقتدار با عنوان حمایت از مردم
گروه اجتماعیون و عامیون یعنی سوسیال دموکرات در باکو، رشت و تبریز تشکیل و جریان چپگرایی ایجاد میشود. همچنین به محض آنکه پهلوی اول مستقر میشود جریان اندیشهای به دولت و دولتی که به دنبال اقتدار بود ورود پیدا میکند. بدینمعنا که اقتدار را تحتعنوان حمایت از مردم شکل میدهد. تمامی اندیشههای سوسیالیستی رسما در حکومت پهلوی اول مستقر میشود و بتدریج بازار سنگر به سنگر از قدرت داخلی خارج میشود که در همان زمان نیز بسیاری از مقامات دولتی این موضوع را نمیپذیرند کمااینکه عنایتالله سمیعی که سمت وزارت داشت مجبور به استعفا شد.
در دهه ۴۰ انقلاب سفید شاه و مردم بخش اصلی زیربنایی فکری بود که ناشی از اندیشه های سوسیالیستی است. اصلاحات ارضی، واگذاری سود کارخانجات به مردم و اصل چهاردهم انقلاب سفید شاه و ملت در سال ۵۳ که همان پدربزرگ قانون حمایت از مصرف کننده می شود.
جریان گسترش سوسیالیسم در پهلوی دوم و پس از آن را هم در سیستم اقتصادی و هم در جریان هایی که توسط فرح همسر شاه ادامه یافت و در همه سیستم های فرهنگی و در صداوسیما شاهد بودیم. معتقدم بحث سوسیالیسم بحثی ریشه دار تر از بحث روز ما است و اساسا به نحوه ورود اندیشه نوگرایی به ایران مرتبط است. از طرفی آنچه ما در سنت داشتیم سیستم سوداگرایانه بود که در آن مباحثی همچون بازار آزاد معنایی نداشت و بازار به دنبال آن بود تا خود را به قدرت وصل کند و این بحث تا انقلاب ادامه داشت.
اصلی ترین آموزه سوسیالیسم مالکیت ابزار تولید بود و اینکه ابزار تولید در اختیار کیست؟ اصل ۴۴ قانون اساسی میگوید که تمام ابزار تولید در اختیار دولت است و ما این روند را در اساسنامه حزب کارگر در اروپا از سال های ۱۹۱۸ تا ۲۰۱۳ نیز شاهد بودیم.
مالکیت ابزار تولید، نبود سیستم ضد انحصار و ضد رقابت را پیش و پس از انقلاب شاهد بودیم. قانون ضد انحصار هیچگاه در ایران شکل نگرفت اما سیستم قیمت گذاری شکل گرفت و جریان دولتی شدن گسترش بیشتری پیدا کرد. در ادامه ما همچنان فاقد نظام ضد انحصار و نظام کنترل رقابت بودیم تا به مفهوم و سیاست های ابلاغی اصل ۴۴ که تحول بزرگی را گشایش اقتصادی ایران مطرح می کرد رسیدیم.
براساس سیاستهای ابلاغی اصل ۴۴، به همه عناوین بخش خصوصی اجازه ورود به اقتصاد و بهرهمندی از آن داده شد که تحول بزرگی به شمار می آید و کوچک نیست. اما مهم این است که تله سیاست را در این اصل پیدا کنیم و این آن چیزی است که رخ داد. بدین معنا و بر اساس آمار، خصوصی سازی در ایران به معنای واقعی خصوصی سازی نبود بلکه تغییر واگذاریها به دیگر نهادهای دولتی و عمومی، خصوصیسازی تلقی شد و اصل ۴۴ در تله سیاست افتاد.
بحث دیگر هم به سوداگری مربوط است. خصوصی سازی گسترده مطرح می شود و تله سیاست آن را به دام می اندازد. در سیستم قبل حداقل پاسخگویی دولتی به پارلمان وجود داشت اما در این دوره رها می شود.
تله سیاست بعدی در خصوصیسازی این بود که اگرچه قرار بود با خصوصیسازی منطق تخصیص بهینه بازار حاکم شود اما آن منطق اجرا نشد. بدینمعنا که نه قانون خود انحصاری ایجاد شد و نه سیستم رقابتی و نه تجاری سازی خدمات و نه نظام قیمت گذاری جمع شد. به همین دلیل، وقتی در این سیاست نه سیستم رقابت، نه قانون ضد انحصار و نه سیستم رفع قیمتگذاری را داریم اتفاقی که رخ میدهد این است که مثلا راهآهن تحت اختیار وزارت راه و شهرسازی به یک ارگان دولتی دیگر محول میشود. در حالیکه هدف از خصوصی سازی به واقع این نبود.
تله سیاست بعدی که مطلب مهمی در اقتصاد سیاسی است این است که پس از این اتفاقات این گمان پیش میآید که مقررات ایراد دارد و به همین دلیل نیز به کسی که هیچکدام از قواعد رقابت را رعایت نمیکند امتیاز بیشتری میدهیم.
تله سیاست دیگر به امکان صرفهجویی در مصرف انرژی مربوط است. بارها درباره قیمت حامل انرژی بحث شد و اینکه تا آزاد نشود امکان صرفهجویی انرژی وجود نخواهد داشت. کل داستان بهینهسازی مصرف انرژی چه سرنوشتی در ایران پیدا کرد؟ نخست اینکه گفته شد به هیچ وجه افزایش قیمت نداریم و ۱۰ درصد رشد را نیز نخواهیم داشت. در یک لحظه ایست کرد و همه منابعش یارانههایی شد که توزیع شدند. یعنی هر مرتبه کل داستان هدفمندی یارانهها و اصلاح قیمت ابزار توزیع یارانه برای یک هدف کاملا سیاسی شد. همچنین تله سیاست سوم بحث مسکن مهر است.
اگر به مفاهیم سوسیالیسم، بازار آزاد، مرکانتالیسیم (سوداگری) دقت نکنیم در اصلاحات بعدی بار دیگر در تله سیاست می افتیم. در جریان تله سیاست مفهوم چپ در ایران قلب ماهیت پیدا کرد. بدین معنا، اندیشه چپ هیچگاه در ایران منجر به دولت رفاه نشد. کسی نیست که ادعا کند سیستم جامع رفاه داریم. به رغم آنکه به شکل گسترده ای هزینه های رفاهی در بخش های مختلف داریم.
در حال حاضر پنج عنوان رفاهی آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، تامین اجتماعی و بهزیستی را داریم که اگرچه قدر مطلق آنها افزایش پیدا کرد اما جامعه فقیرتر شد. هم اکنون ۱۹ میلیون نفر از جمعیت کشور در شرایط بدی هستند. بنابراین تله سیاست را در مجرای سوسیالیسم داریم که به افزایش قدرت دولت منجر میشود و شکل گیری سوداگری در ایران است. در سیستم خارج از اداری نیز این سیستم حاکم است.
** ساخت و ساز فعلی شهرها بازگشت به سوداگری است
اکنون باید این پرسش را مطرح کرد که آیا در ایران ساخت و سازهای شهری بر اساس قانون و رعایت حقوق مردم ساخته میشود؟ میتوان نظام سوداگرایانه را که بخشی از آن سوداگری زمین در همه شهرهای بزرگ است ببینیم. تقریبا در هیچ نقطه شهر نمیتوان سوداگری شهری را شاهد نبود که این شیوه ساخت و ساز شهری به مفهوم بازگشت به سوداگری است. بنابراین اگر بخواهیم در اقتصاد ایران اصلاحات انجام دهیم باید تله سیاست را کشف کنیم و آنجاست که موضوعات قلب ماهیت پیدا می کنند و اینکه چگونه می شود از حقوق مردم به واقع دفاع کرد به میزان شفافیت برمی گردد.
معتقدم اگر نظریه شفافی داشته باشیم و به مفاهیم آزادی، شفافیت، تقدم آزادی بر دموکراسی و از آن مهمتر به مفهوم تقدم عدالت بر احسان بازگردیم میتوانیم به مسیر صحیح بازگشت کرده و آینده امیدبخشتری را شاهد باشیم.
عباس آخوندی؛ وزیر راه و شهرسازی
true
true
https://tehraneconomy.ir/?p=43430
false
true